loading...
پایگاه اینترنتی سربندهای خاکی×××آدرس جدید ما:http://shohada.louk.ir
تبلیغات ویژه همسنگران

آخرین ارسال های انجمن
montazerani بازدید : 320 پنجشنبه 14 شهریور 1392 نظرات (0)


با قایق گشت می زدیم. چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین می زدند بهمون.


سر یک آب راه، قایق حسین پیچید روبرویمان. ایستادیم و حال و احوال. پرسید «چه خبر؟»


- آره حسین آقا. چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده،


مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم، مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه،


می پریم پایین، صبحونه و ناهار و شام رو یک جا می خوریم.»


پرسید «پس کی نماز می خوانی؟»


گفتم «همون عصری.»


گفت «بی خود.» بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم، نماز خواندیم.

montazerani بازدید : 304 شنبه 09 شهریور 1392 نظرات (0)

پدرجان، افتخار كن كه خداوند به تو چنين فرزندي عطا كرده است كه در راه خدا انجام وظيفه مي‌كند. اگر من در جبهه شهيد شدم، چه سعادتي بهتر از اين. مگر من از علي اكبرها بهترم و از علي اصغر‌ها كوچكترم؟ پدرجان، چه راهي را بهتر از راه سرخ حضرت حسين(ع) سراغ داريد. اگر هست به من نشان بده تا به آن راه بروم. اسلام در خطي است كه هميشه به خون احتياج دارد. با توجه به اينكه برادران دوازده ساله و سيزده سالة ما شهيد مي‌شوند، هنوز هم كم است و اين درخت اسلام بايد با اين خونها آبياري شود.


فرازی از وصیت‌نامه شهید عيسي شيخ‌حسيني
montazerani بازدید : 290 پنجشنبه 07 شهریور 1392 نظرات (1)

شهید همت میفرماین که:
در همین عملیات والفجر 4 هنگام رسیدن به میدان مینی که پاکسازس نشده بود
یک بسیجی رو دیدم که رفت رو سیم خاردار دراز کشید اونم از نوع حلقویش و بعد گف رد شین!!!!!
کسی اینقدر عاشق؟؟؟؟!!!!!!!!!
عشق بدون شناخت نیست........

montazerani بازدید : 331 یکشنبه 03 شهریور 1392 نظرات (0)


خیلی گشته بودیم ...
نه پلاکی ، نه کارتی ، چیزی همراهش نبود...
لباس فرم سپاه تنش بود...
چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد...
خوب که دقت کردم...
دیدم یک نگین عقیق است ، انگار جمله ای رویش حک شده...
خاک و گل های آن را پاک کردم...
دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردیم...
روی عقیق نوشته بود :
"به یاد شهدای گمنام"

montazerani بازدید : 312 شنبه 02 شهریور 1392 نظرات (0)


تنها پسر خانواده مؤمنی بود؛ مادرش بعد از کلی نذر و نیاز و توسل به امامزاده‌های ایلام، علی را از خداوند گرفت؛ آن هم در ماه مبارک رمضان و شب شهادت حضرت علی(ع). علی تنها برادر و نورچشمی ۵ خواهر بود تا اینکه در یازده سالگی رفت پی طلبگی و در ۱۵ سالگی به شهادت رسید؛ جالب اینجاست که پیکر شهید طلبه «علی مؤمنی» بعد از ۱۵ سال با توسل مادر علی به حضرت ابوالفضل(ع) به آغوش مادرش بازگشت.


montazerani بازدید : 537 جمعه 01 شهریور 1392 نظرات (0)


صدای اذان را که شنید...

ماشین را زد کنار و پیاده شد...


گفتم...


کجا...دیر میشه...باید زودتر برسیم اهواز...


گفت...


مگه صدای اذان رو نشنیدی...


از کجا معلوم تا اهواز زنده باشیم...


با همان یک ذره آبی که داشتیم وضو گرفت و به نماز ایستاد...

                                                                                  همرزم شهید حمیدرضا نوبخت

montazerani بازدید : 324 سه شنبه 29 مرداد 1392 نظرات (1)

بچه بود
اونقدر برا اومدن به جبهه التماس کرد که کلافه شدم
کارش شده بود گریه و التماس
آخر سر فرستادمش مخابرات تا بی سیم چی بشه
رفت آموزش دید و برگشت
اتفاقا شد بی سیم چی خودم...
... یه شب توی عملیات اتیش دشمن زیاد شد
همه پناه گرفتند و خوابیدند روی زمین
یه لحظه این بچه رو دیدم که بی سیم روی دوشش نیست
فکر کردم از ترس پرتش کرده روی زمین
زدم توی سرش و گفتم: بی سیم کو بچه ؟!
با دست به زیر بدنش اشاره کرد
دیدم بی سیم رو گذاشته زمین و رویش خوابیده
نگاهم کرد و گفت:
اگه من ترکش بخورم یکی دیگه بی سیم رو بر میداره
ولی اگه بی سیم ترکش بخوره و از کار بیفته ، عملیات لنگ می مونه...
... مخم تاب برداشت
زبونم بند اومده بود از فکر بلندش
montazerani بازدید : 309 شنبه 26 مرداد 1392 نظرات (0)


نیمه های شب از اتاقش صدای گریه و ناله می آمد. بچه ام داشت نماز شب می خواند. نخواستم مزاحمش بشوم.

تا اذان صبح نماز خواند و دعا کرد و ناله زد.

برای نماز صبح سجاده را باز کردم.دیدم از بس اشک ریخته؛ مهر سجاده خیس شده است. آن موقع محمد سیزده ساله بود

montazerani بازدید : 339 دوشنبه 21 مرداد 1392 نظرات (0)

مرد آمده بود چیزی بگوید
سرفه امانش نداده بود
چه می‌توانست بگوید
وقتی تمامِ فهمِ یک شهر از جانباز
.
.
.
سهمیه دانشگاه است

وبعد از مرگ،شاید اسم یک کوچه...




پی.نوشت :
وقتی میگی بابام جانبازه یاخانواده شهدا و ... هستیم اولین چیزی که میگن با سهمیه رفتی دانشگاه ؟؟؟
ولی کسی نمیگه از داغ نبودش چی کار میکنی...

montazerani بازدید : 311 دوشنبه 21 مرداد 1392 نظرات (0)


نزدیک عملیات بود. میدانستم دختر دار شده. یک روز دیدم سر پاکت نامه از جیبش زده بیرون.

گفتم: این چیه؟


گفت: عکس دخترمه.


گفتم: بده ببینمش.


گفت: خودم هنوز ندیدمش.


گفتم: چرا؟


گفت: الان موقع عملیاته. میترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده، باشه بعد...


"شهید مهدی زین الدین"

montazerani بازدید : 315 یکشنبه 20 مرداد 1392 نظرات (0)

چشم هایت کو برادرم!
چی...؟چی...؟
فدایش کردی؟
برای چی؟برای کی؟
برای دفاع از ناموست!!؟
آه...،خوب شد که امروز دیگر نیستی.نیستی تا ببینی.
چی رو؟
هیچی...!!هیچی...!!

montazerani بازدید : 303 شنبه 19 مرداد 1392 نظرات (2)

اندازه پسر خودم بود ؛ سیزده ، چهارده ساله .


وسط عملیات یه دفعه نشست . . .


گفتم :«حالا چه وقت استراحته بچه ؟»


گفت : «بند پوتینم شل شده ، می بندم راه می افتم ..»


نشست ولی بلند نشد . هر دو پاش تیر خورده بود .


برای روحیه ما چیزی نگفته بود ..

montazerani بازدید : 324 جمعه 11 مرداد 1392 نظرات (0)

سلام مادر، از سازمان آمار مزاحم میشم.

شما چند نفرید ؟

مادر سرشو پایین میندازه و سکوت میکنه،

بعد میگه:

میشه خونه ما بمونه برای فردا ؟

چرا مادر ؟

آخه شاید فردا از پسرم خبری برسه . . .
montazerani بازدید : 321 پنجشنبه 10 مرداد 1392 نظرات (0)


الـــــقدس لــــــنا...

از بچگی با این شعار به پیشواز روز قدس رفتیم...
.
.
.
.
به امید روزی که با این شعار وارد قدس عزیز شویم(ان شاءالله)
montazerani بازدید : 312 چهارشنبه 02 مرداد 1392 نظرات (0)

این پسرداروندار مصطفاست

بس نمک دارد،نمکدان خداست

آیت الکرسی برایش خواندند

ماه رادورسرش گردانداند

تاخداهست وخدائی میکند

مجتبی مشگل گشائی میکند

میلادکریم اهل بیت مبارک

montazerani بازدید : 306 سه شنبه 01 مرداد 1392 نظرات (0)


یک روز بچه های یگان ما پیکر چند تن از شهدا را کشف کردند که بر روی برانکارد قرار داشتند. معلوم بود که آن عزیزان در حال مجروحیت به شهادت رسیده اند. یکی از آن شهیدان لباس سبز "سپاه" به تن داشت و با اینکه سالها از شهادتش گذشته بود اما لباس او کاملا تمیز و سالم بود! بچه ها که به دنبال "پلاک" شهید بودند دکمه لباسش را باز کردند و در همین حال متوجه شدند که یک گلوله عمل نکرده خمپاره ۶۰ درون شکم شهید قرار دارد، طوری که گلوله خمپاره پشت شهید و کف برانکارد را سوراخ کرده بود. بچه ها با احتیاط،گلوله خمپاره را از بدن شهید خارج کردند مظلومیت این شهید، حال بچه ها را به کلی منقلب کرد...!

راوی:آقای بهزاد پدیدار

montazerani بازدید : 366 دوشنبه 31 تیر 1392 نظرات (0)


تو تابستون امسال با اون گرمای خفه کننده اش توی اتوبوس نشسته بودم.

یه دختر کوچولوی 8-9 ساله هم به خاطر نبود جا دور از مامانش نشسته بود رو صندلی ته اتوبوس.
دختر کوچولو روسری اش رو خیلی زیبا با رعایت حجاب همراه چادر عربی سرش کرده بود.
خانوم بدحجابی که پیش دختر کوچولو نشسته بود و خودشو باد میزد با افسوس گفت:
(توی این گرما اینا چیه پوشیدی؟از دست اجبار این مامان باباهای خشک مقدس...تو گرمت نمیشه بچه؟)
همون لحظه اتوبوس ایستاد و باید پیاده میشدیم.
دختر کوچولو گره ی روسری اش رو سفت تر کرد و محکم و با اقتدار گفت:
(چرا گرممه... ولی آتیش جهنم از تابستون امسال خیلی خیلی گرم تره...)
دختر کوچولو پیاده شد و اون خانم بدحجاب سخت به فکر فرو رفت..

montazerani بازدید : 327 شنبه 29 تیر 1392 نظرات (0)


شبکه المیادین خبر داد یکی از مسئولین حرم حضرت زینب(س)

در اثر حمله تروریستی خمپاره‌ای شورشیان سوری

علیه حرم حضرت زینب در حومه دمشق به شهادت رسید.

montazerani بازدید : 334 پنجشنبه 27 تیر 1392 نظرات (0)

دیروز پدران وبرادران ما درصف خون وحماسه

ایستادند تا بمانیم…..!

امروز آمده ایم تاامانت کربلا رابه عاشورائیان برسانیم


دیروز کلاشینکف بودومین شهادت و امروز قلم

واندیشه وعشق!

جهاد بابی است که خداوند جز بر خواص خود نمی گشاید


وجهاد تا آخرین نفس ادمه دارد….

montazerani بازدید : 309 پنجشنبه 27 تیر 1392 نظرات (0)

در خیال، خیلی زودتر از خودم به بهشت‌زهرا(س) رسیده بودم. با دوستم سر مزار شهید رفتیم. خشک بود و هیچ بویی حس نمی‌کردیم. راست می‌گفتند، همة آن بو به خاطر اسانس‌های خشکی بوده است که به سنگ مزار شهید می‌زدند و هر وقت ذره‌ای رطوبت به آن می‌خورد بویش بلند می‌شود. خوشحال بودیم که بالاخره ته ماجرا را درآوردیم. در همین حس و حال بودیم که صدایی ما را به خودمان آورد. برگشتیم. جوانی بود با سر و وضعی مثل رزمنده‌های جنگ. چهره‌اش آشنا بود.
جا خوردم. خود شهید بود. خیلی آرام به ما نزدیک ‌شد. دوستم هم مثل من خشکش زده بود.
حالا می‌خواهید توی امتداد چی بنویسید؟
گیج و منگ بودم. سعی کردم خودم را کنترل کنم. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «خُب، می‌نویسیم که مزار شما بوی عطر نمی‌ده و همه‌اش کار...»
سکوت کرد. نگاهش را از من برنمی‌داشت. فکر کردم زیاده‌روی کرده‌ام و نباید همین اول این‌طوری صحبت می‌کردم. لبخند ریزی زد و گفت: «این چیزی که می‌گی درسته. اما می‌خواهم یه چیزهایی‌رو بگم که فراموش نکنی بنویسی.»
کمی مکث کرد و ادامه داد: «من تک پسر خانواده‌ بودم. مادرم کلی آرزو برایم داشت. هم‌سن و سال شما بودم. اما مادرم را راضی کردم و رفتم جبهه. رفتم جایی که اول و آخرش گلوله بود و انفجار. برای چی رفتم؟ برای اینکه شما امروز راحت زندگی کنید و راست راست راه بیفتید بیایید اینجا و بعدش بنویسید: قبر فلانی بوی عطر نمی‌ده! نمی‌خوام جلوتون‌‌رو بگیرم. شاید لازم دیدید این مطلب‌رو چاپ کنید. من هم نمی‌گم چاپ نکنید،‌ اما مواظب باشید حرمت شهدا و خانواده‌هاشون‌رو نشکنید. یادتون باشه که ما برای چی جنگیدیم و خانواده‌هامون چه غم‌های بزرگی توی سینه‌هاشون دارن. یه مطلب‌رو هم فراموش نکنید که کرامت داشتن و نداشتن یک شهید در مقابل خود شهادت، چندان مهم‌‌تر نیست. توی روزگاری که همة دنیا دنبال خوش‌گذرانی و مادی‌گرایی هستن، اینکه جونت‌رو بگیری کف دستت و برای دین و وطنت بجنگی، کم کرامتیه؟!
نشریه امتداد،شماره 45، مهر 1388،صفحات (29-29)

montazerani بازدید : 314 چهارشنبه 26 تیر 1392 نظرات (0)
  • یاد پلاک بخیر که شماره پرواز بود؛
  • یاد چفیه بخیر که علامت زهد بود و برآورنده بسیاری از نیازها؛
  • یاد پوتین هایی بخیر که مشکی بودند اما از پس خود ذره ای تیرگی و تاریکی بر جای نگذاشتند؛
  • یاد لباس هایی بخیر که از بس عزیز بودند، خدا زمین را به رنگ آنها آفرید؛
  • یاد بی سیم بخیر که رابط آن ها و آسمان بود؛
  • یاد مین بخیر که سکوی پرواز بود؛
  • یاد گلوله ها بخیر که قاصد وصال بودند؛
  • یاد سنگر بخیر که مفصل ترین میهمانی اشک و خلوص را بدون خرج های کلان ترتیب می داد؛
  • کوتاهی کردیم... فریب خوردیم ... فراموش کردیم ...
  • شهدا شرمنده ایم ...

montazerani بازدید : 330 چهارشنبه 26 تیر 1392 نظرات (0)


شهیدی که به بلال جبهه‌ها معروف بود

شهید سلیمانی شاخصه جالبی داشت. وی به دلیل صوت زیبا در قرائت قرآن کریم و اذان به بلال جبهه‌ها معروف شد.


به گزارش گروه حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)، شهید «علی‌اشرف سلیمانی» در سال 1347 در شهرستان سرپل ذهاب به دنیا آمد؛ او قبل از پیروزی انقلاب با اینکه 10 سال بیشتر نداشت، در اکثر برنامه‌های مذهبی و مبارزات علیه رژیم طاغوت دوشادوش بزرگترها حضوری فعالانه داشت و بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی نیز در این راستا قدم‌های بلندی برداشت.


علی‌اشرف پس از آغاز جنگ تحمیلی به همراه خانواده‌اش به شهر اسلام آباد غرب مهاجرت کرد و در آنجا به ادامه تحصیل مشغول شد؛ او علاقه زیادی برای رفتن به جبهه داشت حتی چندین بار جهت اعزام مراجعه کرد اما به دلیل سن کمی که داشت پذیرش نشد. بالاخره او در بسیج دانش‌آموزی ثبت‌نام کرد و پس از مدتی با تلاش فراوان موفق شد به جبهه اعزام شود.

montazerani بازدید : 322 سه شنبه 25 تیر 1392 نظرات (0)

بچه جنگ و جبهه و دفاع مقدس بود.. می گفت : جبهه ها و رزمنده های ما همه

معادلات و فرضیات و حتی تجربیات دانشمندان و اهل علم را بر هم زده بودند...


تعریف می کرد که استادشان در سر کلاس درس می گفته : تمام عضلات بدن از مغز دستور می گیرد؛


اگر ارتباط مغز با اعضای بدن قطع بشود ، اعضا هیچ حرکتی نخواهند داشت...اگر هم داشته باشند


کاملا غیر ارادی و نامنظم خواهد بود...


به اینجا که رسید زد زیر گریه و گفت : ببخشید استاد !


وقتی ترکش توپ سر رفیق منو از زیر چشم هایش برد تا یک دقیقه الله اکبر می گفت ....

montazerani بازدید : 286 یکشنبه 23 تیر 1392 نظرات (0)

ايمان، عطر خوشبوى گلهاى گلستان اسلام است.

ايمان، درس عشقى است که شهيدان آن را از دفتر توحيد خوانده‌اند.
ايمان، بالاترين نمره قبولى در کلاس مقاومت و ايثار است.
ايمان، برترين و بالاترين مدالى است که شاگردان اول دانشگاه جبهه به گردن مى‌آويزند.
ايمان، موشک فضاپيمايى است که شهيدان با آن از خاک تا به افلاک سفر کردند.
ايمان، چشمه زلالى است که شهيدان را در آن غسل شهادت دادند و جاودانه شدند.
ايمان، مهر تائيدى است بر تلاش خستگى‌ناپذير سينه سرخان مهاجر.

ايمان، کليد طلايى بهشت است ک شهيدان براى ورود به آن، بدان چنگ مى‌زدند.

ايمان، ثمره و حاصل انقلاب اسلامى است که با جانفشانى شهيدان شکل گرفت.
ايمان، خونبهاى عظيم و شايسته شهيدان شاهد ماست.
ايمان، نوشداروى دل‌هاى ترک خورده خاندان عشق است.
ايمان، ترميم کننده قلب‌هاى شکسته فرزندان شاهد است.
montazerani بازدید : 306 یکشنبه 23 تیر 1392 نظرات (0)


امام همیشه میگفت:

اسلام بدون روحانیت خطرناک است ...
اما بعدشم اضافه میکرد روحانیت منهای اسلام از اون هم خطرناک تر ...

روزگاری حتی لباس روحانیت هم نقش نهی از منکر داشت ....
آقایان عمامه به سر !!!
اگر عکس موسوی را در چنین مجالسی ببینیم ملالی نیست اما ...
جای شما در شو های خواننده های لس آنجلسی نیست .....
راستش را بگویید ...
 شما مصداق روحانیت منهای اسلام شده اید یا شکر خدا خوانندگان ایرانی مقیم خارج که نباید اسم ایرانی بودن رو بهشون بدیم مسلمون شدند ؟؟؟

همسنگران

حاج حمید

محکآسایشگاه خیریه کهریزک

بنیاد خیریه مهر نور, بنر حمایتی,بنر خیریه,بنر مهر نور

در انتظار یار

سربداران

لوگوي ما

هواداران کربلایی مجید نریمانی

پایگاه سایبری بشارتی هامعبر سایبری منتظران مهدیلوگوي ما

پایگاه مقاومت بسیج شهید شاهسونی

mahdibiya.ir ║ مـهـدے بـیـا

ایثار و شهادت در دفاع مقدس

در انتظار او ...

ذاکرين12

پايگاه اينترنتي كميل

پاتوق عمارها

معبرسايبري ساوه

عطرکربلا


پايگاه اينترنتي كميل


مولامهدی گل یاس

تعداد صفحات : 11

درباره ما
نویسندگان گروه: بگذار گمنام بمانیم http://sarbandhay-khaki.ir
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    لینک دوستان
  • شاهدان زمان
  • تبادل لینک
  • ♦ منتظران شهادت ♦
  • باب اسفنجی
  • تور تایلند
  • گنجینه
  • خاکریز سایبری خادم الشهداء
  • پایگاه فرهنگی مهدیاردوزدوزانی
  • مولا مهدی گل یاس
  • تبادل لینک
  • اس ام اس خنده دار
  • سایت تفریحی و سرگرمی
  • پروژه مقاله برنامه
  • وبلاگ آمنین
  • معبر سایبری♥ســــــاوه♥
  • قندون
  • شهدای شهرستان مهران
  • هیئت منتظران حضرت مهدی (عج)شهرستان مهرا
  • لایسنس موقت نود32 رایگان
  • خرید شارژ ایرانسل
  • ????? ????
  • سایت تفریحی
  • بنر سازان آینده
  • کسب درامد اینترنتی
  • هدف از صالحین تغییر رفتار است
  • نوجوانان پایگاه شهید سید مصطفی خمینی
  • خبرنامه
  • هواداران کربلایی مجید نریمانی
  • پایگاه فرهنگی مذهبی جنگ و زن
  • رزمنده سایبری ولایت
  • سایت تبادل لینک ترانه سکوت
  • طرح با تو حرف می زند
  • چت روم فارسی
  • شهدا
  • «وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنیم»
  • شهدای صحنه
  • قلم سرخ
  • لینک باکس اندیشه گستر
  • ازشهداتابهشت
  • دریای بی کران
  • شارژایرانسل
  • هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله
  • پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان زنجان
  • خاکیان افلاکی
  • در انتظار یار
  • مرکا(شهدا ذخائر عالم بقا هستند)
  • مرصاد(کمین گاه حق)
  • ahmad kazemi
  • یوسف زهرا(عج)
  • حضرت مهدی(عج)...دلتنگتم
  • نردبان عروج
  • کربلایی 110
  • گروه تواشیح معراج النبی (ص) شهرستان بابل
  • شوریده و شیدا
  • رزمنده سایبری
  • آیینه ی خدا
  • جـــــنـــــگ نـــــــــــــرم
  • خـورشـیـد طــوس
  • قلم بلاگ
  • از عــــمـــــق وجــــــود
  • شـیـطـان پـرسـتـی
  • سیب سلامت
  • به سوی رستگاری
  • ایمان به توانایی های خود
  • ابزارهای رایگان وب ابزارک
  • صراط علی ع
  • جوان آسمانى
  • پایگاه اطلاع رسانی روح الامین
  • لاله های بخش کومله
  • خیمه گاه اباالفضل(ع)
  • عاشقانه های من
  • هوانورد
  • html
  • جمعه و انتظار
  • به یاد اون روزها...!
  • بچه مسجدی ها
  • به دنبال رفیق
  • روزنوشتــــ ـهآیِ من
  • شلمچه سرزمين عاشقان وعارفان
  • به یاد شهدا ، شهدا التماس دعا
  • نمره ما پیش شهدا چنده؟
  • عقربه های زمان....
  • شهید علم الهدی
  • شهید مطهری
  • شهید دیالمه
  • شهید چمران
  • شهید آوینی
  • (our magic teacher)
  • مسعود ده نمکی
  • حب العباس
  • آیه الله مکارم شیرازی
  • ریاست محترم جمهوری
  • سایت تخصصی مقام معظم رهبری
  • دفتر مقام معظم رهبری
  • وب سایت امام خمینی ره
  • دانلود سریال جدید
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • نظرسنجی
    شادی روح شهدا صلوات بفرستید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 653
  • کل نظرات : 402
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 187
  • آی پی امروز : 92
  • آی پی دیروز : 122
  • بازدید امروز : 211
  • باردید دیروز : 576
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 3,025
  • بازدید ماه : 26,227
  • بازدید سال : 127,207
  • بازدید کلی : 1,680,433